نقش نور و رنگ در محل سکونت
محل سکونت، مهمترین و در عین حال پیچیدهترین فضایی است که انسان در آنجا به نیازهایش پاسخ میدهد. از همان غارهای نخستین، روشنی روز نویدبخش زندگی برای ساکنین بود و تفاوت میان شب و روز را به ساکنان خبر میداد. اما همچنان که محلهای سکونت پیچیدهتر و مصنوعیتر شدند، نور از طریق منافذ یا پنجرهها وارد میشد. تاریخ معماری همردیف با تاریخ ایجاد پنجره و تاریخ ورود روشنی روز از روزنه های اولیه است که به نور و هوا، گرما و سرما اجازه ورود میدادند. پنجره وسیله و ابزاری برای عرضه روشنی روز بود؛ چنانچه نمونه های آن را در اندرونیهای شگفتانگیز کلیسای جامع قرون وسطی، کلیساهای باروخ یا بسیاری از ساختمانهای شخصی قرن هجدهم می بینیم.
از زمان های بسیار دور، اشیای درخشان و روشن که امری زنده و ذی روح را در ذهن انسان به یاد میآورند، قابل احترام و ستایش بوده است. تقریبا در همه ادیان، نور سمبل حکمت الهی و عنصر همه نیکیها و پاکیها بوده و حرکت از تاریکی به سوی روشنایی به عنوان هدف اصلی محسوب میشده است (فیلیپس، ۲۰۰۴). فضای مسکونی فضایی است که حس مکان را برای انسان تعبیر میکند. اگر انسان از حس مکان بی بهره بود دچار خستگی و دلسردی می شد، در حالی که خانه مکانی است که عشق و صمیمیت را برای همه اعضای خانواده فراهم میکند. تجربه رنگ سوالات زیادی را برای بشر ایجاد کرده است، چرا رنگهایی که در نور خورشید بسیار واضح و روشن هستند، در نور ماه ناپدید میشوند در حالی که هنوز شکل کلی و برخی جزییات اشکال به روشنی قابل تشخیص هستند؟ چرا برخی از رنگها هنگامی که به وسیله روشنی روز و نور مصنوعی مشاهده میشوند متفاوت به نظر میرسند، اما سایر رنگ ها یکسان دیده میشوند؟ علاوه بر این، هر چند یک سطح سفید میتواند در نور خورشید، شفق شمالی و نور شب نما سفید به نظر آید، چرا فیلم رنگی آن را به صورت بسیار متفاوتی ضبط میکند؟ کمتر از حد ارزیابی کردن اهمیت رنگ، خطای متداولی در معماری است؛ این مسأله تأثیر زیادی بر نگاه نهایی در مورد فضا و همچنین بر شیوه درک افراد از فضا میگذارد.
رنگ ها میتوانند بر احساسات، تمرکز و حتی سلامتی افراد تأثیر بگذارند. مطالعات انجام شده در محیطهای اداری و کارخانهها تأیید کردهاند که کاربرد رنگ های خاص باعث آرامش کارکنان میشود. کاهش سطوح استرس و بهبود کارآیی کلی از پیامدهای دیگر کاربرد رنگ های خاص است. امروزه رنگ درمانی (choromo therapy) برای مطالعه تاثیرات مثبت رنگ روی یک ارگانیسم به کار میرود. هرچند اثر رنگ بر یک عضو خاص به دشواری قابل اندازهگیری است، به هر حال یک روانشناسی عمومی رنگ وجود دارد. گوته بیش از این درباره ویژگی رنگ و تأثیرات آن روی انسان در زمان خویش مطالبی را نوشته بود. هلر در کتاب خود با عنوان “روانشناسی رنگ” (۱۹۸۹) بیان میکند که احساسها یا واکنشهایی که به وسیله رنگ پدید میآیند، تجربهای جهانی و نه شخصی هستند و با عوامل فرهنگی، انسانشناختی و حتی زیستی پیوند داده میشوند. به عقیده هلر (۱۹۸۹) رنگها واکنشها و تداعیهای غیرارادی و ناخودآگاه را برمیانگیزانند؛ برای مثال اشارات به طبیعت مانند جنگل سبز یا دریا آبی را برمی انگیزانند. هر فرهنگی به رنگها معانی نمادین ویژهای میدهد و اغلب این معانی با هم منطبق و سازگارند. رنگ های گرم و شاد مانند نارنجی متمایل به قرمز و زرد به عنوان رنگ های جذاب و طرب انگیز معرفی شده، در حالی که آبی سرد و سبز به عنوان رنگ های آرام بخش در نظر گرفته میشوند. از آنجا که در معماری ایرانی، خانه فضا و قلمرو مورد احترامی است که در آن همه نیازها برآورده می شود، پس شامل جنبههای روانشناختی زندگی نیز میشود. معماران سنتی از روانشناسی رنگ ها آگاه بودند و آنها را با نظم و قاعده خاصی به کار میبردند.
مکانیسم ادراک رنگ پیچیده است. علاوه بر این، برای تعیین کاربرد معماری رنگ با دانش مستدل درباره دلالتها و معانی ضمنی، فهم اندکی از علم نهفته در پس رنگ و علم دید رنگ ضروری است. بدون پرداختن عمیق به یک بحث اگزیستانسیالیستی، این امری کاملا صحیح است که در غیاب نور، هیچ رنگی وجود ندارد. رنگ در واقع در نور است؛ چنانکه این مسأله توسط نیوتن در تجربه کلاسیک وی اثبات شده است. نور سفید از طیفی از رنگه ا _قرمز، زرد، سبز، آبی و بنفش_ و احساس سفیدی که حاضر است هنگامی که ترکیبی از اینها وجود دارد تشکیل میشود، هر چند نسبت رنگهای مختلف ضروری نیست که مقادیر دقیقی باشد.
نور خورشید، نور سطوح داغ مانند شعله شمع یا رشتههای تابان و نور ناشی از لامپهای مهتابی همگی موجب نوری میشوند که ما در کل به عنوان نور سفید توصیف میکنیم، هر چند چنانکه طیفها نشان می دهد ترکیب این نور سفید متفاوت است. باید بیان کنیم ویژگی رنگ که ما به طور متداول به یک سطح یا یک شی نسبت میدهیم، به دلیل جذب بخشی از طیف به وسیله رنگدانه یا رنگ و انعکاس بخشهای باقی مانده است. یک قرن بعد از نیوتن نشان داده شد که نور سفید شامل همه رنگهای طیفی است، یانگ نظریه ادراک رنگ سه عنصری را مطرح کرد (بکر و استریمر، ۲۰۰۲). این نظریه بیان میکند که هر احساس رنگی میتواند با ترکیب سه رنگ اصلی روشن ایجاد شود. این سه رنگ شامل قرمز، سبز و آبی است. ترکیبی دوتایی از این رنگ ها منجر به احساس رنگ ثانوی میشود.
تأثیرات روانشناختی نور بر انسان
عوامل متعددی در یک محیط ساخته شده بر حالت عاطفی و روانشناختی استفاده کننده تاثیر میگذارد. شدت نور و رنگ دو عامل مهمی هستند که بر عملکرد استفاده کننده در آن فضا تأثیر میگذارند. در حالی که آشکار است افراد توانایی سازگاری با محیطهای مختلف را دارند، اما این باور مطرح میشود که اگر افراد در شرایط مشخص و معینی قرار نداشته باشند، به فقدان خلاقیت و رفاه عمومی منجر خواهد شد. بنا بر عقیده برخی از پژوهشگران، روشنایی میتواند نقش مهمی در تقویت ادراک ویژه، فعالیت و تنظیم خلق افراد ایفا کنند. نادین (۲۰۰۶) اعلام میکند که نور باید خلقی را در فرد و فضایی را در اتاق ایجاد کند که مطابق با نیاز و انتظارات افراد باشد.
آثار و نوشتهها پیرامون نور بسیار گسترده و وسیع است، هر چند این آثار یک مجموعه منسجم از یافتهها برای ایجاد دورنمایه ای منسجم درباره تأثیر رنگ و نور ارائه نمیکنند اما نادین (۲۰۰۶) در پژوهش خود گزارش میکند که «یکی از مشکلاتی که طراحان و مهندسان با آن مواجه هستند این است که هیچ متریک پذیرفته شده (میزان قابل قبولی) از کیفیت روشنایی، اثرات محیط روشن بر ساکنان را پیش بینی نمی کند. معمولا فرض می شود که کیفیت پایین روشنایی تاثیری منفی بر توانایی افراد در انجام کارهایشان دارد؛ هر چند مطالعات اندکی درصدد برآمدهاند که کیفیت روشنایی را به صورت کمی بیان کنند، ولی هیچ کدام از این مطالعات تلاش نکردهاند که کیفیت اندازهگیری شده را با عملکرد تکلیف یا وظیفه مرتبط کنند.» وی همچنین گزارش میکند که مقایسه میان مطالعات تقریباً غیرممکن است؛ زیرا پژوهشگران مختلف مقیاسهای مختلفی را به کار بردهاند. همچنین مستندسازی مقادیر نهایی از عهده جزییاتی برنمی آیند که توسط دانشمندان رفتارگرا مطالعه می شود و همین امر مشکلاتی را برای ارزیابیهای بعدی اطلاعات پدید میآورد (نادین، ۲۰۰۶).
مطابق دیدگاه هلموت کوستر (۲۰۰۴)، نور ساعت زیستی انسان را با روز، شب و چرخه فصلی هماهنگ میکند. کمبود روشنایی طبیعی روز میتواند منجر به اختلالات سیستم عصبی خودمختار، هدر دادن انرژی، خستگی، تمایل به خودانزوایی و اختلالات متابولیسم شود. برعکس، نشان داده شده است که نوردرمانی شدید به فرایند درمان کمک میکند. لوستر (۲۰۰۴) همچنین اشاره میکند که با وجود تامین نور طبیعی در بسیاری از ساختمان های اداری به وسیله شیشه ضد نور خورشید و پردههای عمودی آویزان شده، حذف و نادیده گرفته می شود و این منجر به نیاز به روشنایی مصنوعی و ایجاد محیط روشن یکنواخت و کسل کننده می شود. انکسار شدید نور به ویژه خورشید زمستانی کم ارتفاع، محل کار را به فضایی تبدیل می کند که خورشید و نور می توانند با همه حواس تجربه شوند. در تاریک ترین زمان از سال چنین رویکردی می تواند روشنایی شدید روز را فراهم کند.
مطابق دیدگاه فیلیپس (۲۰۰۴)، این مساله که با مقدار تابش نور ایجاد می شود، به عنوان اختلال عاطفی فصلی (seasonal affective disorder)(SAD) توصیف شده است. این اختلال از کمبود نور خورشید در طول ماه های زمستان از سپتامبر تا آوریل ناشی می شود. در حالی که برای بسیاری از مردم این مساله که کمبود نور خورشید در یک دوره طولانی وجود داشته باشد مشکلی جدی تلقی نمی شود، چون بسیاری از افراد افسردگی اندکی را تجربه می کنند. با وجود این، برای برخی دیگر این مساله می تواند باعث ضعف و سستی شود. این مساله مسلم است افرادی که در موقعیت های کاری به نور طبیعی دسترسی دارند، کمتر در معرض اختلال عاطفی فصلی (SAD) قرار خواهند گرفت. در حالی که، افراد در موقعیت های غیر طبیعی بسیار احتمال دارد که در معرض این اختلال و رنج بردن از آن قرار گیرند. فیلیپس (۲۰۰۴) همچنین بیان می کند در حالیک ه یک ساختمان باید امکان دسترسی به نور طبیعی را فراهم کند، این مساله آشکار است که تلاش برای غلبه بر اثرات این اختلال از طریق افزایش سیستم روشنایی طبیعی ساختمان تا حدودی غیرعملی است. سلامتی نیروی کار امری حیاتی برای موفقیت یک سازمان محسوب می شود و بنابراین دارای اهمیت بیشتری است که روشنایی ساختمان در کنار سایر سیستم های محیطی برای ایجاد شرایط سالم به کار رود. کاهش روشنایی به منظور صرفه جویی در هزینه ها در آغاز طراحی ساختمان در صورتی که این امر موجب کاهش عملکرد نیروی کار شود، امری غیرمنطقی به نظر می رسد. طراحی روشنایی ساختمان می تواند به سلامتی و سازگاری و به دنبال آن، عملکرد مناسب کمک و یاری رساند.
نور در عرفان و تصوف اسلامی
اغلب در زندگی روزمره ما، بین ذهن و جهان تضاد وجود دارد بنابراین پردازش های نظری متعددی وجود خواهد داشت. این پردازش های نظری کاملا متفاوت با نظریه های علمی است. در پردازش های نظری علمی، انسان به طور مستقیم در محیط اطراف خود درگیر است؛ بنابراین ذهن عاری از هر گونه تعارض است. در نوع دیگر پردازش نظری، ذهن آزاد و با جهان اطراف هم جهت نیست. این نوع از علوم فلسفی، مابعدالطبیعه (metaphysics) نامیده می شود.
سهروردی یکی از استادان برجسته تصوف، نظریه ای با عنوان اشراق مطرح و بیان می کند منشاء همه موجودات و تمام جهان نور است. یکی از مهم ترین تفاوت های حکمت اشراق با سایر حکمت ها بالا بردن مقام نور و مفاهیم عرفانی است. بدون شک سهروردی از سوره نور قرآن کریم در طرح نظریه خود الهام گرفته است. دو جنبه را می توان در طرح دیدگاه های متافیزیکی نور موثر دانست که به صورت زیر توضیح داده خواهند شد: نور در عرفان و شهود و جنبه های روانی نور.
درک عمیق معماری اسلامی پیچیده است. معماری اسلامی در اقلیم ها و فرهنگ های مختلف به اشکال و انواع مختلف وجود دارد که هر کدام به طور مشخص اسلامی هم هستند. تنها دلیلی که باعث شده ما آن را با عنوان معماری “اسلامی” بشناسیم این است که اسلام به عنوان قدرت سیاسی و معنوی و با ایجاد اتحاد بر آنها حکومت می کرد. کشورها و ملل در سرزمین اسلامی مفاهیمی نوپدید هستند. جدایی سرزمین های مسلمان باعث ایجاد سردرگمی بیشتر در درک اسلام و معماری اسلامی است. این واکنش مورد انتظار بود. در حال حاضر، برای یک فرد مسلمان، ملی گرایی (Nationalism) مقدم بر اسلام است و همین امر فهم این موضوع را که در حال حاضر “معماری اسلامی چیست”، برای مسلمان ملی گرا سخت کرده است. ملت، مفهومی ناآشنا برای اسلام است. دارالاسلام (سرزمین اسلام) و دارالحرب (سرزمین غیرمسلمان) تنها چیزی است که توسط مسلمانان در طول تاریخ به کار برده شده است (موکری، ۲۰۰۴).
معماری اسلامی همواره در حال وجود دارد و در آینده نیز وجود خواهد داشت؛ اما آنچه که مردم از اسلام درک می کنند همواره تغییر خواهد کرد. با هر تغییر به تدریج از منشا و مرکز مفاهیم دور می شویم. اشکال اصیل اسلامی امروزه به سختی یافت می شوند و این واقعیت حال و آینده معماری اسلامی را منعکس می کند. مسلمانان همواره اسلام و معماری اسلامی را شرح داده اند امیدواریم که ما آن را به خوبی در دنیایی توصیف کنیم که در آن زندگی می کنیم و از همیشه تیره تر است. مسلمانان سنی، شیعه، وهابی، صوفی، احمدیه، مترقی، مدرن، ایرانی، مراکشی، ترکیه ای، بنیادگرا، سنتگرایان و… همه و همه اسلام و معماری اسلامی را تعریف می کنند. سوره مشهور نور در قرآن و آیه نور بین مسلمانان الهام بخش یک اندیشه قدسی و متعالی است. این آیه اشاره دارد که همه عالم هستی پر از نشانه ها و نمادهایی است که کمال خلقت و رحمت خدا را دارند. بسیاری از آیات دیگر قرآن به طور مشابه اشکال مختلف خوشنویسی را تحت تاثیر و الهام قرار داده اند که غنا و نیروی حیاتی سنت های اسلامی را در هنرهای مختلف یادآوری می کند (علیبای، ۲۰۰۳).
جهانی را که یک هنرمند درک و احساس می کند و سپس پدید می آورد، می توان از سه بعد مورد تجزیه و تحلیل قرار داد: اول ادراک هنرمند از جهان، دوم فهم او از کل جهان و سوم وضعیت انسان بین این دو حوزه. در تحلیل عمیق هر اثر هنری، طرز تفکر و زندگی هنرمند قابل تشخیص و بازشناخت است. اگر کار هنری هنرمند متعادل و بامعنا باشد، می توان گفت او درک متعادلی از جهانی داشته که آفریننده ای دارد و همه چیز بر اساس نظم است. با تدوین و نظم دادن به اطلاعات به دست آمده، عقاید مختلف هنرمند را می توان شناخت. هنرمند مسلمان از طریق باورهای مذهبی خویش، جهان را به عنوان یک مجموعه منظم ادراک می کند که سرنوشت مشخصی دارد. این تعادل به آن معناست که با افزایش در یک بخش از جهان، در بخش دیگر کاهشی رخ می دهد یا اینکه یک رنگ با رنگ متضاد یا مکمل خود به تعادل می رسد. کیهان شناسی این تعادل، سرنوشت حساب شده ای را برای چنین جهان شگفت انگیزی در نظر می گیرد.
وحدت متعالی ادیان (Transcendent Unity of Religion)، عنوان اولین کتاب شون (Schuon) (1984) بود که در آن این موضوع را از منظر متافیزیکی مورد بررسی قرار داده است. شون به دقت در تلاش بود که تفاوت میان متافیزیک، الهیات و فلسفه را روشن سازد تا بتواند ادعا کند که نظریه وحدت مذاهب، بیانگر یک واقعیت متافیزیکی است. از این رو برای نشان دادن تفاوت بین دانش متافیزیکی و دینی و تاکید غیرمستقیم بر وحدت ادیان، شون از استعاره نور استفاده می کند. آککاچ (Akkach) (۲۰۰۵) کتاب شون را بررسی و بیان کرد که او دانش متافیزیکی را با آگاهی از ماهیت بی رنگ نور و ویژگی درخشش محض آن و دانش الهیاتی را با اعلام رنگ های خاص نور مقایسه می کند. اگرچه هر دو حالت در تمایز بین نور و تاریکی همپوشی دارند، در سطح نشان دادن واقعیت با هم متفاوت هستند.
تفکر اسلامی در نظریه وحدت وجود، خداوند را به عنوان حقیقت درونی همه موجودات مطرح میکند. یکتا بودن حقیقت درونی در ارتباط با تجلیات متعدد و متنوع، اغلب با اشاره به پدیده های طبیعی مثل نور بی رنگ و غیر قابل رویت و انکسارهای رنگی و قابل رویت آن مقایسه می شود. این مفهوم در بسیاری از آیات قران ترسیم شده است، برای مثال ” پس به هر طرف که رو کنید به سوی خدا روی آورده اید.” (۲:۱۱۵). پس آشکار است نور به عنوان خدا توصیف شده است که همه چیز را قابل مشاهده و بامعنا می کند.
به نظر واقان (Vaughan) (1995)، الهندی در التحف المرسلا این قیاس تمثیلی را یک گام جلوتر می برد. او بیان می کند که نسبت وجود به موجودات مثل نسبت نور به رنگ ها و اجسام است. وجود واقعیتی است که به موجب آن همه چیز قابل تصور و ممکن می شود، درست مثل نور که به موجب آن رنگ ها واجسام قابل درک و مشهود می شوند. با این حال، او بیان می کند که بر خلاف نور، وجود در ظهور و تجلی خود امری پیوسته و شدیدتر است و بنابراین تنها نخبگان قادر به درک آن هستند. بر اساس نظر واقان اصطلاح انسان برای مشخص کردن نوع بشر به کار گرفته شده است. ابن عربی چنین توضیح می دهد که نسبت انسان به خدا مثل نسبت مردمک به چشم بوده که ابزار دیدن است. بنابراین، اگر خدا نوری است که به موجب آن چشم می بیند، انسان ابزار بینایی (بصر) است که دیدن را ممکن می کند.
همچنان که واقان به بیانی دیگر توضیح می دهد، همانا به درستی خداوند نور آسمانها و زمین است انوار صعودی، انوار قلبی هستند و انوار نزولی، انوار عرشی. نفس دنی (من-ایگو) حجاب میان عرش و قلب است. آن هنگام که این پرده کنار زده و دری در قلب گشوده و نوری به سوی نور روان می شود و نوری دیگر بر آن نور فرود می آید. “و این نور روی نور است.” هر بار که قلب در هجر عرش ناله می کند، عرش نیز قلب را فرامی خواند و آن دو یکدیگر را ملاقات می کنند…. هر بار که نوری از شما ساطع می شود نوری بر شما فرود می آید و هر بار که شعله ای از جان شما سر بر می آورد شعله ای سوزان تر بر شما فرود می آید…. هنگامی که دو نور از انرژی یکسانی برخوردارند در نیمه راه همدیگر را ملاقات می کنند، اما آن هنگام که جوهر نور در شما نمو یابد به آسمان می گراید: پس جوهر نور آسمانی آن است که در شوق آدمی است و به نور آدمی جذب می شود و به سوی او فرود می آید. این راز سفر عرفانی است (واقان، ۱۹۹۵). همچنین در مورد نور حقیقت بر نور معرفت، سوره ای در قرآن هست که می گوید:” خداوند نور آسمان ها و زمین است. داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن روشن چراغی باشد و آن چراغ در میان شیشه ای که تلالو آن گویی ستاره ای است درخشان و روشن از درخت مبارک زیتون با آن که شرقی و غربی نیست، شرق و غرب جهان بدان فروزان است و بی آنکه آتشی روغن آنرا برافروزد، خودبخود جهانی را روشنی بخشد که پرتو آن نور حقیقت روی نور معرفت قرار گرفته و خدا هر که را خواهد به نور خود هدایت می کند و این مثل ها را خدا برای مردم هوشمند می زند و او به همه امور داناست.” (قران ۲۴:۳۵).
به طور کلی در جنبه های عرفانی قران یا نظر بزرگان تصوف، نور به عنوان خدا شناخته شده است. جایی که نور وجود دارد خدا نیز وجود خواهد داشت؛ پس نور را در قلب خود وارد کن. به عبارت دیگر، خداوند معرفت خود را در این قلب قرار داده و بنابراین قلب به نور خدا روشن شد. با این نور او به قلب، چشم هایی برای دیدن داده پس خداوند به تمثیل چنین سخن گفت، به مثابه طاقچه ای که در آن یک چراغ وجود دارد و این چراغ که دارای نور الهی است، در وجود و قلب کسانی است که به یگانگی خدا اعتقاد دارند (واقان، ۱۹۹۵).